نامه ی دکتر کزازی به شهریار

این نامه رو دکتر کزازی بزرکترین استاد ادبیات ایران و جهان به در زمان دیپلمه شدن به شهریار نوشت

تقدیم به شهریار


ای شهریار ملک سخن که با شان? نبوغ گیسوان مواج و در ریز عروس طبع را شانه می زنی ای رب النوع احساس آیا تار و پود تو را از عشق ساخته اند ؟ که اینسان با اشعارت شور می افکنی و قلب های پر مهر را از تنگنای خفقان آور مادیت به فراخنای فرح انگیز معنویت می بری ای نسیم روح نواز شعر که از شادیکده قلب شهریار میوزی و از فراز گلهای خوشبوی شور می گذری و هنگامی به ما می رسی که یکپارچه وجد و هیجان گشته ای تو رابطی هستی بس کوتاه بین ما و شهریار ما ای بلبل نغمه پرداز کیست که شعر زیبای انشتین تو را بشنود و در برابر عظمت روح تو سر تعظیم فرود نیاورد ؟ نمی دانی زمانی که آن را شنیدم چه حالی پیدا کردم تو گویی بر بال های لطیف فرشتگان خدا نشسته ام و در میان آسمانها پرواز می کنم و بسویت می آیم ....ای شهریار بر آستان پر شکوه تو سر از سعادت می سایم زیرا توانسته ام به عقیده خودم ذره ای از احساس پر ابهت تو را درک کنم نمی دانم چطور اینهمه موهبت را با بدن نحیف خویش تحمل کنم این عطیه زیادتر از ظرفیت حقیر من است ...از چه چیزت سخن رانم ای شهریار از شکوه ات از معشوق؟


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران / رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران


ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی / تو بمان و دگران وای به حال دگران


یا از طرز تلقی ات از مرگ عاشق؟


گر چه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن


من به جان خواهم تو را عشق ای بلای آسمانی


گر حیات جاودان بی عشق باشد


لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی


کدامیک ؟ من نمی دانم از میان زیبارویان سخنت کدام را رعناتر بدانم و یا از شکوفه های طبعت یکی را خوشبوتر معتقد شوم و فقط آنچه را که می دانم این است "سخن آخر" تو شهریاری شهریار شعر .


با تقدیم بهترین احترامات میر جلال الدین کزازی


دانش آموز کلاس چهارم دبیرستان رازی – کرمانشاه 17/1/44
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد